چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به سرزمين آب هاي نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟
نظرات شما عزیزان:
اگه لینک من تو وبلاگتون نباشه بلا فاصله لینک شما از وبلاگم حذف میشه
هرموقع لینک کردی خبر بدین
منتظر حضور گرمتون هستم
منتظرمااااااااااااااااااااا
ناراحتم کرئ=دید
.: Weblog Themes By Pichak :.